ﺁﻗﺎ ﺻﺪﺭاﺁﻗﺎ ﺻﺪﺭا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
حسین آقاحسین آقا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

صدرا طلای باباومامان وحسین جون

سنجش

سلام روز هفدهم خرداد برای سنجش مدرسه صدرا جون رفتیم.تصبح تا ظهر کارمون طول کشید.فقط خوب شد که آجی زهرا زحمت کشیدو حسین رو تو خونه نگه داشت وگرنه تو مدرسه حسابی خسته میشد.
27 خرداد 1393

تولد صدرا جون در پیش دبستانی

جشن تولد روز نهم اردیبهشت برگزار شد               دوستان صدرا جونم به ترتیب ایستاده امیر علی/علی/امیر علی/آرمان/صدرا جونی/طاها/رسپینا/طاها/مائده نشسته ریحانه/پارسا/فرزام/محمد مهدی/فاطمه/محمد امین                         با تشکر از خاله سمیرای مهربون که کلی همکاری کردند با ما                               ...
7 خرداد 1393

واکسن ورود به مدرسه

امروزچهارشنبه هفتم خرداد آقا صدرا به همراه باباجونش رفت و واکسن شش سالگی زدو پسرم کم کم داره آقا میشه خدایا شکرت ...
7 خرداد 1393

مدرسه صدرا جوونم

سلام عزیز مامان بالاخره خرداد ماه رسید وروز دوشنبه پنجم خرداد رفتیم مدرسه برای ثبت نام. تحقیق کردیم و به این نتیجه رسیدیم که مدرسه شهید رجایی که هیات امنایی هستش خیلی خوبه و تو منطقه نمونه است.فرم پر کردیم و قرار شد چند روز آینده واکسن بزنیم و هفدهم برای سنجش تماس بگیریم ان شاله تو تمام مراحل زندگیت موفق باشی و من وبابایی شاهد موفقیت هات باشیم گلم ...
7 خرداد 1393

کادو های حسین جون

اول کادو بابایی                              دوم کادو مامان   این هم کادو داداش صدرا                                       بقیه کادوها در ادامه ...
12 ارديبهشت 1393

من و پسرهام

قربون پسرهای گلم برم من الهی صدرا جون بعد از تعطیلات شکر خدا  آقایی شده.شبها ساعت ده تا ده ونیم میخوابه و صبح به موقع برای رفتن به پیش دبستانی آماده میشه.آفرین پسر نازم حسین جون هم کلی شیطون بلا شده دمپایی میپوشه وتاتی میکنه. با کلمه پا دمپاییش رو میاره که بپوشونیم براش.با صدای بلند بابابابامیگه ماما میگه قربونش برم داره شروع به حرف زدن میکنه.بله دیگه صبحانه لقمه های کوچولو میخوره قاشق دستش میگیره که خودش غذا بخوره.راه رفتنش هم کامل شده و اکثر اوقات دیگه راه میره و سرپاست بچه ام. خدایا به خاطر همه نعمتهات شکر خصوصا سلامتی ما و بچه هامون شکر ...
25 فروردين 1393

عکسهای تولد 6سالگی صدرا جوون

           سلام عزیز دلم.تولدت مبارک گلم خدایا شکرت پسر طلایی ما از شش سالگی گذشت و وارد هفتمین سال زندگیش شد.امسال سال ورودت به مدرسه است و من از تولدت دیگه هیجان رفتن به مدرسه ات رو دارم.  ان شاله سالهای سال سالم و شاد باشی عزیزم. امسال هم یه تولد خودمونی گرفتیم والبته ناز و آقا محمد هم زحمت کشیدن و اومدن.جونم برات بگه صدرا جون که برای خرید این کیک باب اسفنجی ما چهار تا شیرینی فروشی رفتیم چون خواستی کیکت شکلدار باشه قربونت برم . ان شاله زنده باشم سال دیگه یه تولد مفصل میگیریم برات. آخه امسال داداش حسین کوچیکه می ترسم اذیت بشه.   ...
25 فروردين 1393