ﺁﻗﺎ ﺻﺪﺭاﺁﻗﺎ ﺻﺪﺭا، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
حسین آقاحسین آقا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

صدرا طلای باباومامان وحسین جون

اولین کارنامه صدرا طلا

دوشنبه کارنامه پسرم رو گرفتم,همه اش خیلی خوب بود شکر خدا,خانم معلم کلی از صدرا جون تعریف میکرد واز هوش و دقت بالاش تو درسها گفت,خدارو شکر,فرداش هم به همین مناسبت ناز برات نون خامه ای که دوست داری گرفته بود و اومد خونمون,یهویی کلی خوشحال شدیم.
15 اسفند 1393

تولد حسین جون

فردا تولد حسین کوچولومونه,پسرمون دوساله میشه,قربونش برم. این روزها توانایی هاش به سرعت رو به افزایشه هزار ماشاله به پسرم.دیگه جملات بیشتری میگه,تا پنج شش بلده بشمره. راستی دیگه پسرمون آقا شده و یک هفته است که شیر مامان رو نمیخوره وشبها هم دیگه بدون شیر میخوابه.خدا رو شکر خیلی خوب این مرحله رو داره میگذرونه بچه ام,خیلی نگران بودم چون خیلی به شیر وابستگی داشت . البته چون تولدش مصادف با ایام فاطمیه است هفته قبل خونه عزیز که دورهم بودیم با عمه جوناتون تولد خودمونی بر ای حسین گرفتیم,کیک تولد هم به انتخاب داداش صدرا بود که یه عروسک باب اسفنجی کوچولو روش قرار داشت. ان شاله همیشه سلامت و شاد باشید پسرای گلم
15 اسفند 1393

باران

خدایا شکرت,امروز باران حسابی  هوا رو تمییز کرد. ان شاله برف هم بباره که سال  بعد بی آبی نداشته باشیم.امیدوارم  در خوزستان هم بباره چون گرد و خاک نفس کشیدن رو اونجا سخت کرده.
21 بهمن 1393

شیرین زبونی های حسین کوچولو

سلام حسین آقا یک ماه دیگه دو ساله میشه. پسر گلم یاد گرفته سلام کنه البته فقط به من سلام میکنه و میگه الام تازه یکی دو تا جمله دو کلمه ای میگه مثلا میگه   آب بده بابا  اپت                   یعنی     بابا رفت. چش چش ابو                       چشم چشم دو ابرو ماما دوش دام                    مامان دوست د...
15 بهمن 1393

سلام

سلام عزیزای من,بالاخره کامپیوتر رفتش که درست بشه,به زودی با عکسای قشنگ تون میام,من عاشق بابا و شمادوتام
20 دی 1393

حسین آقا ومامانش

اندر احوالات حسین آقا بگم که روز به روز ماشاله بلاتر میشی.با سرعت هر چه تمام تو خونه میدوی,تو آشپز خونه مدام روی چهار پایه هستی و مشغول فضولی که مامان چی میشوره,چی میپزه.  عشق اول وآخرت بابایی هستش,,انقدر خودت رو براش لوس میکنی تا اسب بشه یا کولت کنه,کلی ذوق میکنی صبح که بیدار میشی اولین کلمه باباییه,عاشقتم به خدا که انقدر عاشقشی. زبونت هم که باز شده ورد زبرنت عمه است,البته میگی عمممممه بابایی به بابا میگی مامانه به من میگی دادا     به صدرا میگی عییز به عزیز ناه به ناز  آبه  یعنی آب,جوجو,موه یعنی موتور,ماه یعنی ماشین,اناه به انار میگی,مو به موز میگی,قربونت برم با این فرهنگ لغاتت دندونات تقریبا همش...
11 آذر 1393

صدرا جون و مدرسه

سلام گل پسرم,این روزها ,روزهای شیرین و یه کم سخت رو تجربه میکنم.آخه شما خیلی تو مشق نوشتن ریلکس تشریف داری!!صبح ها هم با ناز و ادا بیدار میشی برای مدرسه. اما داری کم کم با سواد میشی,فعلا این حروف رو یاد گرفتی,آا,ب,م,د,ت. تازه یه عالمه کلمه یاد گرفتی,قربونت برم با این دیکته نوشتنت,پدر من و بابا رو درمیاری,از بس شیطونی  بعضی وقتها تمرکزت کمه,بالاخره اینها هم میگذره,همش به بابا میگم باید صبور باشیم اولش سخته اما صدرا جون حروف رو یاد بگیره چون خیلی باهوشه,,راحت پیش میره,البته چند روز اخیر خیلی بهتر از هفته های گذشته میخونی و مینویسی,ان شاله که همیشه شاد,سالم و موفق باشی گلم,ما هم صبور باشیم و شاهد موفقیتهات:-*
11 آذر 1393

اولین اردوی صدراجون در دبستان o)

عزیزم,یک هفته ذوق این اردو رو داشتی,امروز از طرف مدرسه رفتید باغ وحش ارم.کلی بهت خوش گذشته بود.قربونت برم که با کلی سفارش رونه ات کردم,البته قبلا باهم باغ وحش رفته بودیم و چون برات آشما بود اونجا هم گویا کلی بقیه رو راهنمایی کردی مثلا میگفتی قسمت فیلها رو من به خانممون نشون دادم,همینطور قفس شیرها رو.امیدوارم همیشه زندگیت پر از تجربه های خوشایند جدید باشه
25 آبان 1393

دل دردهای صدراجون

سلام عزیزم,الهی بمیرم برات چند روزی بود دل درد داشتی,هر چی دادم خوردی موقت خوب شدی,تا اینکه شنبه بابا شمارو برد پیش خانم دکتر نوراللهی. دکتر گفته معده ات مشکل داره,چند تا دارو هم داده,الان سه چهار روزه که دارو میخوری بهتری الحمدلله,عاشقتم مامانی ان شاله دیگه هیچوقت دردکشیدنت رو نبینم گلم. خدایا هیچ مادری درد کشیدن بچه اش رو نبینه به حق علی اصغر امام حسین ع
8 آبان 1393